"... من گریه کنان قمقمه آب را برداشتم به بالای سر دوستم رفتم و خم شدم به او آب دهم که گلوله ای به دستم اصابت کرد و قمقمه افتاد و بعد گلوله ها به دست دیگر و پهلو و پاهایم خورد و افتادم، مدتی به همان حال ماندم که دشمن خود را به آن منطقه رساند و کسانی که زنده بودند را تیر خلاص می زدند و بالای سرم که رسیدند گفتند این یکی زنده است خلاصش کنید، سرباز دشمن با پوتین هایش روی چهره ام کوبید و بینی و دهانم پاره شد و گلوله ای دیگر به من زدند و از پشت سر نیز چند گلوله خوردم و ترکش بر بدنم نشست. قدرت تکلم نداشتم ما را زیر کامیونی انداختند تا از روی بدن ما رد شوند تنها یک لحظه توانستم خود را قدری کنار بکشم،... ۱۸ گلوله خورده بودم و علاوه بر آن ترکش هایی بر بدن داشتم و اکنون یکی از گلوله ها در نزدیکی قلبم نشسته است و دکترها گفتند دیگر کاری از دست ما ساخته نیست، نمی دانم تا کی زنده هستم اما می دانم که شهدا به لیاقت شهادت دست یافته بودند و رفتند.
(جهت دیدن این فیلم عبرت آموز و زیبا، روی تصویر کلیک بفرمایید)
و شعری که سپس به مولایش امام خامنه ای تقدیم می کند: جاده مانده است و من و این سر باقیمانده رمقی نیست در این پیکر باقیمانده نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی هیچکس نیست در این سنگر باقیمانده گر چه دست و دل و چشمم همه آوار شده باز شرمنده ام از این سر باقیمانده روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم من و این باغچه پرپر باقیمانده پیشکش باد به یکرنگیت ای مرد ترین آخرین بیت در این دفتر باقیمانده تا ابد مردترین باش و علمدار بمان با تو ام ای یل نام آور باقیمانده
نظرات شما عزیزان:
|